Afghanistan has something to say to the world…

I don’t know where to start as I am speechless but I want to write I want to tell the world that I am an inseparable part of you too, yes I am part of you, and I have the right same as every other nation and country has. I am burning and so my people are, my girls stoned to death, my men, women, and children beheaded and I am witnessing it every day. They misused religion and politics to destroy me, my people, and my children. They robbed me; they have left pain and sorrow for generations of my beings and have already ruined their destiny. They left a large number of them with lots of obsessions and trained them to be wild. Through all these times I’ve been witnessing moldering of millions of innocent humans on my soil without knowing what was their fault and for which crime they have been cruelly and cowardly executed. They totally destroyed me so I cannot stand them anymore; they are strictly antagonistic to my people who want to rebuild me and to their talents. There is no justice for my beings and they are trapped in septic politics and unwanted war. World I am telling you!  I am tired, I was not the country of uninformed wilds, I was the place of culture and the ancient country of strong empires. Currently, I am surrounded by ignorance I don’t know how to protect my liberal and open-minded people. Families and children are weeping bitterly here; people are being killed unjustly without any reason every day here and I cannot behold this anymore. My today’s leaders are slaves of my enemies and those who have destroyed me and throughout, my people are the victims. And I am tired, to whom and where I can imply this story of painful years… Alas, Not I nor my people haven’t any value for the globe. But I am not able to deal with these inane killers, they just ruined me. My people are as tired as me they are leaving me because I am not able to protect them from being killed and world, you don’t want to accept them either! Aren’t they human? Don’t they have any rights?

And to those who think I am the worst third-world country:

No, I am a land of beauty and splendor, clean the dirt out of me, stop violence inside me, tell them to not kill my people for their own benefits, bring peace and free me from all these unwise people then I will show you how beautiful I am, how I and my people can develop. I still cannot believe how they destroyed me! Yes me, the land of treasures and talents. I am exhausted now; they broke me into pieces that now I even cannot describe. World it’s enough, please help me survive; otherwise, you will perish with me...

افغانستان گفتنی هایی برای جهان دارد

نمی دانم ازکجا اغاز کنم ، گنگ  مانده ام ، اما می خواهم بنویسم و به جهان بگویم که من هم یک بخش جدا ناپزیر تو هستم  بلی من یک حصه از تو هستم من بالای تو حقوق همسان مانند ملت ها و کشورهای دیگر دارم من می سوزم به همان صورت که مردمم می سوزند .

دخترهایم  سنگسار می شوند و مردها، زنها و اطفال مرا سرمی  زنند و من شاهد این هستم ، آنها از نام مذهب  و سیاست، مرا ،مردم و اطفال ام را فنا وبرباد می کنند ، مراغارت کردند و ملیونها نسل مرا درد دیده ساختند و سرنوشت آنها را خراب کردند و تعداد زیادی را عقده یی و وحشی بجا ماندند.

درین سالها من شاهد پوسیده شدن میلیون ها مردم بی گناه ام بودم،بدون اینکه بدانم گناه آنها چه بود و به کدام جرم بی رحمانه و مظلومانه به قتل رسیدند؟

آنها مرا ویران کردند دیگر نمی توانم ایستاده شوم. آنها به شدت برعلیه مردم با استعداد من که می خواهند من را آباد کنند ، هستند.

برای ما عدالت نیست و ما در یک سیاست گندیده و جنگ ناخواسته گیرمانده ایم .

جهان به تو می گویم، من خسته هستم ، من کشور وحشی های نافهم و جاهل نبودم ، من مرکزفرهنگ وکشور باستانی امپراطوری های نیرومند بودم، اطراف من با جاهلیت احاطه شده ، نمی دانم چطور از انسان های روشنفکرو آزادی خواه خود حفاظت کنم ، خانواده ها و کوکان و اطفال اینجا زجه وناله وگریه دارند و هرروز باتشدد بدون موجب به قتل می رسند که دیگر این را مشاهده کرده نمی توانم.

رهبران امروز من نوکران دشمنان و ناکسانی که مرا تباه ساختند ، هستند هیات که مردم من قربانی می شوند.

من خسته هستم ... این داستان درد آور سالهایم را به کی و به کجا بگویم؟ افسوس که جهان برای من و مردمم هیچ ارزشی قایل نیست و من درمقابل این قاتلان ظالم ناتوان شدم .

آنها مرافنا کردند ، مردم من همانند من خسته اند ، مرا ترک می کنند چون قادر به محافظت شان ازقتل وتاراج نیستم و جهان تو هم آنها را قبول نداری !!! آیا آنها از نوع شما نیست و حق ندارند؟

به کسانی که مرا بدترین کشور جهان سوم می پندارند:

نخیر، من سرزمین زیبا و پراز جلال و شکوه و عظمت هستم ، کثافت ها را ازمن پاک سازید ، خشونت ها را متوقف نمایید ، برای شان بگویید که مردمم را به خاطرمنافع خود قتل عام نکنند ، صلح را بیاورند ومرا ازبند جهالت آزاد سازند و آن موقع برای تان نشان می دهم که چقدرزیبا هستم و چطور من و مردمم پیشرفت خواهیم کرد

هنوز باورم نمی شود که چطور مرا تباه کردند بلی من را، سرزمین گنج واستعداد ها را ...

بسیار خسته ام  مرا به حدی خورد کردند و شکستاندند که حالا بیان نمی توانم.

جهان: دیگر بس است، لطفآ مرا کمک کنید تا زنده بمانم ورنه شما هم با من میمیرید.